اعترافات عجیب ذهن من

"نوشتن برای فراموش کردن است نه برای به یاد آوردن" توماس ولف

شب غریب !

همزاد من 

چنان امشب غریبم ، دام ها را دانه می بینم 

مسافر خانه های شهر را پایانه می بینم


شبی که گیسویت رنگ شراب کهنه می گیرد

به هر مسجد که دقت می کنم میخانه می بینم


اگر کاسه ، اگر فنجان ، اگر کوزه ، اگر لیوان

تمام ظرف های خانه را پیمانه می بینم


چنان از عشق مایوسم ، چنان درگیر کابوسم 

که حتی عشق های ساده را افسانه می بینم


من آن شاهین تنهایم ، که در سرما و دلتنگی

کلاه پشمی صیاد را هم لانه می بینم


من ِ دیوانه را یک شهر پند عقل داد اما

اگر عاقل شوم یک شهر را دیوانه می بینم


من ِ مرداب تنها بعد عمری منتظر بودن 

تو را باید ببینم ماه من ، اما نمی بینم



نوشته شده توسط محمد فدردی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

اعترافات عجیب ذهن من

"نوشتن برای فراموش کردن است نه برای به یاد آوردن" توماس ولف

و من میترسم از ترس ...
که ترسی را در من بترساند ...
که ترسیدنش ترسهای گذشته من شود ...
که نترسیدنش هم باعث ترسیدن
در آینده من ...
پس میترسم که بترسم ...
و حتی میترسم که نترسم ...
و این ترسیست ترسیدنی میان ترسهایم ...

طبقه بندی موضوعی

همزاد من 

چنان امشب غریبم ، دام ها را دانه می بینم 

مسافر خانه های شهر را پایانه می بینم


شبی که گیسویت رنگ شراب کهنه می گیرد

به هر مسجد که دقت می کنم میخانه می بینم


اگر کاسه ، اگر فنجان ، اگر کوزه ، اگر لیوان

تمام ظرف های خانه را پیمانه می بینم


چنان از عشق مایوسم ، چنان درگیر کابوسم 

که حتی عشق های ساده را افسانه می بینم


من آن شاهین تنهایم ، که در سرما و دلتنگی

کلاه پشمی صیاد را هم لانه می بینم


من ِ دیوانه را یک شهر پند عقل داد اما

اگر عاقل شوم یک شهر را دیوانه می بینم


من ِ مرداب تنها بعد عمری منتظر بودن 

تو را باید ببینم ماه من ، اما نمی بینم

محمد فدردی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی